فقیری غمگین از خرابه ای رد می شد و
کیسه ای از گندم را بر دوش خود می کشید.
تا به کودکانش برساند.در راه با خود می گفت:
(خدایا!این گره را از زندگی من باز کن)
ناگهان گره ی کیسه باز شد و گندمها روی زمین ریخت.
مرد فقیر عصبانی شد و گفت:
(خدایا!گفتم گره ی زندگی ام را باز کنی،نه گره کیسه ام را)
سپس با عصبانیت مشغول جمع کردن گندم ها شد.
ناگهان در میان گندم ها،کیسه ای پر از سکه های طلا را دید
و از قضاوت عجولانه و بی اعتمادیش نسبت به (او)شرمنده شد....
برچسبها:
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
خدایا بی پناهم ، ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناهست ببین غرق گناهم
دو دست دعا فرا بردهام بسوی آسمانها
که تا پر کشم به باغ غمت رها در کهکشانها
چو نیلوفر عاشقانه چونان میپیچم به پای تو
که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد؟
به آه و زاری اگر نپذیری شکست دلم را دگر که پذیرد؟
برچسبها:
مهربانا
جان مرا آن گونه آرام کن تا آنجا که بی مهری است
عشق بورزم آنجا که تقصیر وکوتاهی است ببخشایم وآنجا که نومیدی است به نور امید زنده نگهدارم
پس مرا ایمانی عطا فرما که تردیدها را با یقین استوار گردانم و اندوه را با شادمانی تباه سازم
که این است زندگی شکیبایان مصلحت
برچسبها:
فقر اینه که دو تا النگو توی دستت باشه
و دو تا دندون خراب توی دهنت،
فقر اینه که رژلبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری،
از شام دیشب و فردا شب خانوادت بهتر باشه
فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و
یادت باشه،اما تاریخ کشور خودت رو ندونی
فقر اینه که تو خیابون آشغال بریزی
و از تمیزی خیابانهای اروپا تعریف کنی
فقر اینه که ماشین چهارصدملیونی سوار بشی
و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی
فقر اینه که دم از دموکراسی بزنی،
ولی تو خونه،بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه:
که بر حسب اتفاق،قاب عکس مورد علاقه ت رو شکسته
فقر اینه که ورزش نکنی و بجاش برای تناسب اندام
از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری،
فقر اینه که در اوقات فراغتت،بجای سوزاندن چربیهای بدنت،
بنزین بسوزانی
فقر اینه که کتابخونه ی خونه،کوچکتر از یخچالت باشه.
فقر اینه که بجای کمک به یه آدمی که نیازمند کمکه،
موبایلت رو در بیاری و ازش عکس بگیری....
برچسبها:
برای من (خواندن ) اینکه شن ساحلها نرم است،
کافی نیست:می خواهم پای برهنه ام،
این نرمی را حس کند...
معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد،بیهوده است...(آندره ژید)
برچسبها:
کجاها را به دنبالت بگردم شهر خالی را؟
دلم انگار باور کرده آن عشق خیالی را
نسیمی نیست...ابری نیست...یعنی نیستی در شهر
تو در شهری اگر باران بگیرد این حوالی را
مرا در حسرت نارنج زارانت رها کردی
چراغان کن شب این عصرهای پرتقالی را
دل تنگ مرا با دکمه ی پیراهنت وا کن!
رها کن از غم سنجاق،موهای شلالی را
اناری از لب ایوان باغت سرخ می خندد
بگیر از من بگیر این دستهای لاابالی را
شبی دست از سرم بردار وسر بر شانه ام بگذار
بکش بر سینه این دیوانه ی حالی به حالی را
نسیمی هست...ابری هست...اما نیستی در شهر
دلم بیهوده می گردد،خیابان های خالی را...
برچسبها:
دیشب تو خواب با بارون مسابقه دادم،
اون بارید و من گریه کردم.
باهاش از تو حرف زدم
اون دلتنگ خورشید بود و من دلتنگ تو....
****************************
شبها چراغ دلت را روشن بگذار
تا فرشته ها راه پاکی را گم نکنند.
شبهای بی فرشته سنگین می گذرند
مثل روزهای بی تو....
****************************
یاد تو حس قشنگی ست که در دل دارم
چه تو باشی،چه نباشی،نگهش میدارم...
**************************
جای من یک دل سیر،چشم در آینه انداز و بگو:
بهترینم ای دوست!یادگار دیروز!دل من سیر برایت تنگ است...
برچسبها:
زندگي را دور بزن و آن گاه که بر تارک بلند ترين قله ها رسيدي، لبخند خود را نثار تمام سنگريزه هايي کن که پايت را خراشيدند.
روزگارا تو اگر سخت به من می گیری
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست ،
گرچه دلگیر تر از امروزم
گر چه فردای غم انگیز مرا می خوانی
لیک باور دارم ، دلخوشی ها کم نیست ...
زندگی باید کرد!
(سهراب)
برچسبها:
ای کسی که حاجات سائلان را داری
و نهاد خاموشان را دانی
برای هر خواهشی از تو،گوشی شنوا وجوابی آماده است
بار خدایا!
وعده هایت راست و نعمت هایت نیکو
و رحمتت واسع.
از تو می خواهم که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد
و برآوری حوائج مرا،در دنیا و آخرت
زیرا تو بر هر چیز توانایی....
ای صاحب جلال و کرم!
ای صاحب نعمتها و بخشش!
ای صاحب من وجود!
حرام کن موی سپیدم را بر آتش....
برچسبها:
یک نفر آمده دنیای مرا سبز کند
خواب و بیداری و رویای مرا سبز کند
پلک چشمان تر پنجره را بگشاید
سمت دیوار تماشای مرا سبز کند
بشکند قفل لب صبر قناری تو را
بال بشکسته ی تو کای مرا سبز کند
سیب لبخند به لبهای تو آویزد و بعد
فصل نمناک غزلهای مرا سبز کند
و به لبهای کویر دل بی زمزمه ام
زمزم زمزمه آرای مرا سبز کند
بعد از آن هی هی تنهایی چوپانی دل
کسی آمد نفس نای مرا سبز کند
عندلیبانه سخن ساز کند کلک مرا
طبع شیرین شکر خوای مرا سبز کند
و به یمن نفس سبز اهورایی عشق
از ثری تا به ثریای مرا سبز کند
کسی از نسل اقاقی کسی از جنس بهار
یک نفر آمده دنیای مرا سبز کند...
(شاعر:محمد رحیمی)
برچسبها:
لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
هیچ نیرو و حرکتی نیست مگر بوسیله ی خدای والا و بزرگ
خدایا...خدای خوبم پناه می برم به تو از شر آرزوهای دور و درازی که شیطان گوشه گوشه اش لانه می کند
خدایا...خدای مهربانم!پناه می برم به تو از شر دلبستگی هایی که بوی شرک می دهند،
پناه می برم به تو از جذابیت های دلفریب دنیا که مرگ را در نظرم دور و باور نکردنی جلوه می دهد.
خدایا ! در کشاکش این روزها و شبهای بی چراغ...در پیچ و خم دلبستگیهایی که همه بوی خاک می دهند،
خدایا!در دویدن هایی که خط پایان همه ی آنها به داشته های مادی خلاصه می شود...می ترسم از خشم تو...
ازدور شدن از بهشت تو و می ترسم از منی که هرآن،بوی شیطان می گیرد.
خدایا!وسوسه ها فراوانند و من،بنده ای ضعیف هستم که هنوز نیاموخته بزرگترین جهاد دنیا،جهاد با نفس است...
خدایا!شکوه و جلال دنیا گاهی چنان عقل را از سر معنویتم می دزدد که باور نمی کنم فانی بودن اینهمه رنگ و لعاب را،
خدایا!لابه لای همه ی این چیزهایی که فاصله ی قلب مرا با تو زیاد می کند،از من دور کن وسوسه ی شیطان را...
خدایا!ذکر(فستعذ بالله من الشیطان الرجیم)را بر زبانم جاری کن و نوری به قلبم بتابان که از هر چه بوی شیطان و فریب و
جهنم و آتش خشم تو را می دهد،پناه ببرم به رحمت بی انتهای تو.
خدایا! بازوی ایمانم را قوی کن...آنقدر قوی که زورش بچربد به سینه ی ستبر فریبهای شیطان...
و شیطانک ها را از سر راهم دور کن تا مبادا پای من کودکم بیفتند در چاله ی شیطنت ها.
خدایا! از همین حالا...از همین سال نو...از همین سرآغاز،به تو پناه می برم از شر شیطان
یاری ام کن تا سال جدید را با سری افراشته،قلبی سبک و روحی آرام،چنان به پایان ببرم
که شیطان شرمنده ی نفس خویش باشد و من سرافراز در درگاه تو....
به امید کرم بی منتهایت،الهی آمین
(مهرنوش صفایی-مجله ی راز)
برچسبها:
دلم را به دار می آویزم!
نه برای کشتنش!
میخواهم دوباره ببافمش اما نه مثل قبل!
گره هایش را این بار خودم میزنم،
دفعه ی قبل که به تو سپردم،
خودت را بدجور به دلم گره زدی!
***************************
ساعتم را یک ساعت عقب میکشم...
وهی عقب میکشم...عقب... عقب تر...
اصلا مزه ی انتظار به همین دیر کردن های تو و عقب کشیدن های من است!
****************************
گاهی باید به قاب خالی هم دل خوش کرد و شاد شد...
چون دیگر حس ِ حسرت ِ آن لحظه و آن روز و آن کسی که رفته، به سراغت نمی آید!
حکایت، حکایت همان خانی ست
که نه رفته و نه آمده!!
برچسبها:
ای شاه خراسان تو گدا را بطلب
دیوانه مشهدالرضا را بطلب
من نیز غریبم ای غریب الغربا
آهوی رمیده ام تو مارا بطلب...
برچسبها: