لبخندت را چند صباحی ست ندیده ام

برای دلم لحظه ای بی بهانه بخند!

از همین فاصله ها زیباییش را حس می کنم...

**************************************

هیچ دلی بی بهانه نمی تپد

نمی دانم بهانه ها دلگیرند یا دلها بهانه گیر...

**************************************

مثل باران های بی اجازه/وقت و بی وقت/

در هوایم پراکنده ای/

و من بی هوا/

ناگهان خیسم از تو.....

*************************************

دلتنگیم را بگذار پای خوبیت!داشتم خوبیت را مرور می کردم

که دلتنگت شدم....

**************************************

در هر ورق زمان نوشته ام بیادت هستم

حتی اگر هزار صفحه از تو دور باشم....

*************************************

می دونی بدترین دلتنگی دنیا چیه؟

از نگاه و صدای کسی که دوستش داری دور باشی....

*************************************

به انتهای بودنم رسیدم اما اشک نمی ریزم!

پنهان شدم پشت لبخندی که از درد می گوید....

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:دلتنگی,دل, | 19:30 | نویسنده : مریم |

از صدای گذر آب چنان میفهمی

تندتر از آب روان

عمر گران می گذرد...

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست!

آنقدر سیر بخند که ندانی غم چیست...

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:آب,گذشتن, | 13:45 | نویسنده : مریم |

از گره های زندگی گله نکن.

آن بافنده ی آفریننده می داند حاصل صبر بر این گره ها چه فرش گرانبهایی خواهد شد!

*********************************************************

هر وقت خواستیم کسی را قضاوت کنیم اول کفش هایش را بپوشیم

راهش را قدم بزنیم دردهایش را بکشیم سالهایش را بگذرانیم و بعد حکم صادر کنیم...

********************************************************

در بن بست هم راه آسمان باز است...تو فقط پرواز را بیاموز.

********************************************************

دنیایی که در آن یک گل ضعیف و کوچک دل سنگ را می شکافد و بیرون می آید

دنیایی ست که ما در آن بسیار قدرتمندیم...

********************************************************

همچون پرنده ای باش که بر روی شاخه ای سست آواز می خواند شاخه می لرزد

ولی پرنده می خندد و می خواند زیرا به قدرت پرواز خود ایمان دارد...


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 26 بهمن 1392برچسب:ایمان,صبر, | 13:47 | نویسنده : مریم |

در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت

حال آنکه گویا ایستاده بودم...

چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد

حال آنکه قصه ای کودکانه بیش نبود.

دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود

وگر نه نمی شود..(به همین سادگی)

کاش نه می دویدم و نه غصه می خوردم

  

        (فقط او را می خواندم)

 

(سلام به شما دوستان عزیز!یه سفر زیارتی برام پیش اومد که باعث شد مدتی نباشم و به شما سر نزنم.از همه معذرت میخوام و در خدمت شما هستم)


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 25 بهمن 1392برچسب:دویدن,ایستادن, | 18:35 | نویسنده : مریم |

مادر تنها کسیست که

میتوان دوستت دارم هایش را باور کرد

حتی اگر نگوید...

***************************

من بدهکار توام ای مادر!

همه جانی که به من بخشیدی...

لحظاتی که برای امن من جنگیدی...

و بدهکار توام عمرت را!

روزهایی که ز من رنجیدی!

و به من خندیدی!

من بدهکار توام ای مادر...(تقدیم به روح پاک مادر مهربانم)

 

 

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 بهمن 1392برچسب:مادر,بدهکار, | 19:58 | نویسنده : مریم |

دلم پرواز می خواهد...

دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد...

دلم آواز می خواهد...

دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد...

دلم بی رنگ و بی روح است...

دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد....

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 11 بهمن 1392برچسب:پرواز,آواز, | 16:7 | نویسنده : مریم |

می خواهم بگویم ......
فقرهمه جاسرمی کشد .....
فقرگرسنگی نیست،عریانی هم نیست......
فقر،چیزی را  "نداشتن"  است،ولی آن چیز پول نیست
طلا و غذا نیست....
فقر،همان گردوخاکی است که بر
کتاب های فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند
فقر تیغه های برنده ماشین بازیافت است،که روزنامه های
برگشتی راخرد میکند....
فقر،کتیبه سه هزارساله ای است
که روی آن یادگاری نوشته اند.....فقر،پوست موزی است که
ازپنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود.....فقر،
همه جا سر می کشد....فقر،شب را "بی غذا "  سرکردن نیست.
فقر،روز را "بی اندیشه" سرکردن است
دکترعلی شریعتی

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 10 بهمن 1392برچسب:فقر,اندیشه, | 14:3 | نویسنده : مریم |

 درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید  : جاسوس می فرستید به جهنم!؟ از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و...
حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.     


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:شیطان,جهنم, | 23:3 | نویسنده : مریم |

فرزند عزیزم!

آنزمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی...صبور باش! و مرا درک کن

اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف میکنم...یا هنگامی که

نمی توانم لباسهایم را بپوشم...صبور باش و زمانی را بیاد بیاور

که همین کارها را به تو یاد می دادم.

اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراریست و کلمات را چندین

بار تکرار می کنم...صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا بده...

وقتی تو هنوز کوچک بودی گاه برای خواباندنت مجبور میشدم

بارها و بارها داستانی را برایت بخوانم....

وقتی نمی خواهم حمام کنم...نه مرا سرزنش کن و نه شرمنده...

زمانی را بیاد بیاور که با هزار و یک بهانه وادارت میکردم که حمام کنی

وقتی بی خبری ام را از پیشرفتها و دنیای امروز می بینی...

با لبخند تمسخر آمیز به من ننگر.

وقتی حافظه ام یاری نمی کند و کلمات را به خاطر نمی آورم....

به من فرصتی بده تا بیاد بیاورم...اگر نتوانستم عصبانی نشو...

برای من مهمترین چیز نه صحبت کردن که تنها با تو بودن و تو را برای شنیدن داشتن است.

وقتی نمی خواهم چیزی بخورم مرا وادار نکن...

من خوب میدانم که کی به غذا احتیاج دارم...

وقتی پاهای خسته ام اجازه ی راه رفتن به من نمی دهند...

دستهایت را به من بده همانگونه که من دستهایم را به تو دادم

آنزمان که اولین قدمهایت را بر می داشتی.

و زمانی که به تو میگویم که دیگر نمی خواهم زنده بمانم...و اینکه

می خواهم بمیرم...عصبانی نشو...روزی خواهی فهمید.

زمانی متوجه میشوی که علیرغم همه اشتباهاتم

همواره بهترین چیزها را برایت خواسته ام.

و همواره سعی کرده ام که بهترینها را برایت فراهم کنم.

از اینکه در کنارت هستم عصبانی و خسته و ناراحت نشو.

تو باید در کنارم باشی و مرا درک کنی...

مرا یاری کن همانگونه که من تو را یاری کرده ام آنزمان که زندگی را آغاز کردی.

یاریم کن تا قدم بر دارم...به من کمک کن تا با نیروی عشق و شکیبایی تو

این راه را به پایان ببرم.من با لبخند و با عشق بیکرانم جبران خواهم کرد

همان عشقی که همواره به تو داشته ام....

(فرزند دلبندم دوستت دارم)

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 7 بهمن 1392برچسب:فرزند,صبر, | 20:10 | نویسنده : مریم |

گل من پرنده ای باش به باغ باد بگذر

مه من شکوفه ای باش به دشت آب بنشین

گل باغ آشنایی گل من کجا شکفتی؟

که نه سرو می شناسد نه چمن سراغ دارد

نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی

نه به دست مست بادی خط آبی پیامی

نه بنفشه ای نه جویی نه نسیم گفتگویی

نه کبوتران پیغام نه باغهای روشن

گل من میان گلهای کدام دشت خفتی؟

به کدام راه خواندی؟به کدام راه رفتی؟

گل من راز ما را به کدام دیو گفتی؟

که برید ریشه ی مهر شکسته شیشه ی دل

من این گیاه تنها به گلی امید بسته

همه شاخه ها شکسته

به امیدها نشستیم و به بادها شکفتیم

در آن سیاه منزل به هزار وعده ماندیم

به یک فریب خفتیم....(محمود آزاد تهرانی)

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 6 بهمن 1392برچسب:گل,گیاه, | 21:16 | نویسنده : مریم |

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من!نه اینکه مرا شعر تازه نیست

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست

در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزلهای من شود

چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی تو را کنار خود احساس می کنم

اما چقدر دلخوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست

آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟....(محمدعلی بهمنی)

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 4 بهمن 1392برچسب:نوشتن,کم, | 11:4 | نویسنده : مریم |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:لذت,حسرت, | 20:33 | نویسنده : مریم |

.: Weblog Themes By BlackSkin :.