پرواز

دلم می خواست

بند از پای جانم باز می کردند...

که من تا روی بام ابرها

پرواز می کردم...

از آنجا با کمند کهکشان

تا آسمان عرش می رفتم

در آن درگاه درد خویش را

فریاد می کردم

که کاخ صد ستون کبریا لرزد....

 



نظرات شما عزیزان:

حمید رضا
ساعت16:35---25 دی 1392
قلب من خانه ي خداست...



ممکن است گاهي گريه کنم ولي هيچگاه در تنهايي گريه نميکنم



خداوند اينجاست



اشکهاي مرا پاک مي کند...چون...



قلب من خانه ي خداست



ممکن است گاهي بيفتم و بلغزم اما هرگز در سقوط تنها نمي مانم



خداوند هست و مرا بلند مي کند... چون...



قلب من خانه ي خداست



شايد گاهي رنج بکشم اما هرگز در اين رنج کشيدن تنها نمي مانم



پروردگار مرا از رنجها رها مي کند...چون...



قلب من خانه ي خداست



خوشحالم براي اينکه ميدانم هرگز تنها نيستم



خداوند همواره با من است...چون...



قلب من خانه ي خداست... *................. ............. درود بر شما و نوشته ی زیبا و قلب خدایی تون...
پاسخ:در ساحل دریای زندگی قدم میزدم.همه جا دو رد پا دیدم.یکی برای من و دیگری برای خدا.اما در سخت ترین لحظات زندگی تنها یک رد پا روی شنهای ساحل بود!گفتم:خدایا! در سخت ترین لحظات رهایم کردی؟! ندا آمد:هرگز!در سخت ترین لحظات من تو را در آغوش گرفته بودم.....ممنون از مطلب زیباتون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:درد,فریاد, | 13:51 | نویسنده : مریم |

.: Weblog Themes By BlackSkin :.