حسین بن منصور حلاج را در ظهر ماه صیام ،

از کوی جذامیان گذر افتاد.جذامیان به ناهار مشغول بودند و

به حلاج تعارف کردند.

حلاج بر سفره ی آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد.

جذامیان گفتند:دیگران بر سفره ی ما نمی نشینند و از ما

می ترسند،

حلاج گفت:آنهاروزه اند و برخاست...

غروب هنگام افطار حلاج گفت:

خدایا!روزه ی ما را قبول بفرما.

شاگردان گفتند: استاد! ما دیدیم که تو روزه شکستی.

حلاج گفت:ما مهمان خدا بودیم.روزه شکستیم،اما دل نشکستیم...

(آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم

آن توبه ی صدساله به پیمانه شکستیم.

از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب

ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم...)


 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 29 خرداد 1394برچسب:توبه,دل, | 12:11 | نویسنده : مریم |

نمی دانم
دلتنگی ام برای چیست؟
و دست هایم
چشم انتظار کیست؟
در من، کودکی دبستانی،
تکیه داده است به دیوار
و مُدام به آمد و شد مردم نگاه می کند......!

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 19 خرداد 1393برچسب:دل,دلتنگی, | 21:51 | نویسنده : مریم |

لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

هیچ نیرو و حرکتی نیست مگر به وسیله ی خدای والا و بزرگ

سالهاست وقتی دلم می گیرد سجاده ام را پهن می کنم رو به تو و از پنجره

زل می زنم به آسمان آبی و بیصدا اشک می ریزم.خدایا ! این بار یادم بده قلبم را

سجاده کنم رو به تو و زل بزنم به صبر تو و آرام زیر لب تکرار کنم(استعینوا به صبر و صلاه)

خدایا ! این بار سجاده ام را کلاس درسم کن و یادم بده روزهایی که هوای دلم مثل امروز ابریست

چطور با یاد تو آسمان دلم را آفتابی کنم؟!

خدایا یادم بده وقتی دلم از زمین و زمان می گیرد و همه ی عالم را مقابل خود می بینم

چطور از مکر زمانه و آدمهایش نترسم و تو را در یاری بنده ی مومنت مکارترین مکاران بدانم...

خدایا ! به من بیاموز که چطور در سخت ترین شرایط آنگاه که من چیزی را با همه ی وجود

می خواهم و تو حاجت روایی ام را به مصلحت نمیدانی از مهربانی و رحمتت نا امید نشوم

و همچنان عاشقت بمانم...

خدایا !یادم بده در نا امیدی مطلق لبخند زدن را...

خدایا یادم بده در دلشکستگی و رنجش بخشندگی را...

خدایا یادم بده فراموشی را چنان که از یاد ببرم همه ی بدیها را...

خدایا سال نو نزدیک است و مردم خانه هایشان را از غبار پاک می کنند

وقتی که خواستم جایی از گوشه ی زمینت را از غبار پاک کنم

یادم بیاور غبارروبی قلبم را...(مهرنوش صفایی...مجله راز)

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:خدا,دل, | 13:40 | نویسنده : مریم |

لبخندت را چند صباحی ست ندیده ام

برای دلم لحظه ای بی بهانه بخند!

از همین فاصله ها زیباییش را حس می کنم...

**************************************

هیچ دلی بی بهانه نمی تپد

نمی دانم بهانه ها دلگیرند یا دلها بهانه گیر...

**************************************

مثل باران های بی اجازه/وقت و بی وقت/

در هوایم پراکنده ای/

و من بی هوا/

ناگهان خیسم از تو.....

*************************************

دلتنگیم را بگذار پای خوبیت!داشتم خوبیت را مرور می کردم

که دلتنگت شدم....

**************************************

در هر ورق زمان نوشته ام بیادت هستم

حتی اگر هزار صفحه از تو دور باشم....

*************************************

می دونی بدترین دلتنگی دنیا چیه؟

از نگاه و صدای کسی که دوستش داری دور باشی....

*************************************

به انتهای بودنم رسیدم اما اشک نمی ریزم!

پنهان شدم پشت لبخندی که از درد می گوید....

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:دلتنگی,دل, | 19:30 | نویسنده : مریم |

اینجا زمین است

ساعت به وقت انسانیت

خواب است...

عجب موجود سخت جانی ست دل!

هزار بار تنگ میشود

می شکند

می سوزد

می میرد و

باز هم می تپد!....


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 13 دی 1392برچسب:دل,تنگ, | 13:46 | نویسنده : مریم |

چندیست آسمان دلم وا نمی شود

یک غم نشسته روی دلم پا نمی شود

احساس میکنم که دگر خاطرات تو

کنج خیال خسته ی من جا نمی شود

بعد از همان غروب پر از سنگ لعنتی

اسمی به روی شیشه ی دل  ها نمی شود

روزی درست مثل همین روزهای سرد

گفتی که دستهای تو تنها نمی شود

حالا بیا ببین که چه تنها و خسته ام

بعد از تو هیچ وقت دلم وا نمی شود...

                                                           (سمیه قبادی)


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 21 آبان 1392برچسب:احساس,دل, | 22:15 | نویسنده : مریم |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد

.: Weblog Themes By BlackSkin :.