نیزه

پس از تو هیچ میدانی چه آمد بر سر زینب؟

که باقی ماند ای جانا فقط خاکستر زینب

پس از تو چشم بی خوابم به گریه خوب عادت کرد

نیامد لحظه ای بر هم دو چشمان تر زینب

به خود هر روز می گفتم.چه میشد ای امید دل

به روی نیزه ها میرفت بجای تو سر زینب...



نظرات شما عزیزان:

حمید رضا
ساعت15:33---11 دی 1392
ما همه چون قافله ایم از پی ات ... قافله سالار تویی یا حسین............................. درود بر شما و نوشته ی زیباتون... لحظه هاتون خدایی و پر حس حسینی و زینبی...
پاسخ:نظر لطف شماست.


خسرو
ساعت19:06---5 دی 1392
1: انتقاد هم مانند باران ، باید آنقدر نرم باشد

تا بدون خراب کردن ریشه های آن فرد موجب رشد او شود . . .





2:مشکل فکر های بسته این است

که دهانشان پیوسته باز است . . .







3:عشق مثل عبادت کردن می مونه

بعد از اینکه نیت کردی دیگه نباید به اطرافت نگاه کنی . . .
پاسخ:مرسی.مطالب آموزنده ای بود..


tanha
ساعت10:41---3 دی 1392
در این دنیا نکردم من گناهی

فقط کردم به چشمانت نگاهی

اگر اینک نگاهی شد گناهی

مجازاتم بکن هرطور که خواهی

در این دنیا من اورامیپرستم

هم اورا هم خدارا میپرستم

تمام مردمان یکتا پرستند

ولیکن من دوتارامیپرستم....
پاسخ:ممنون از حضورت


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392برچسب:نیزه,زینب, | 8:51 | نویسنده : مریم |

.: Weblog Themes By BlackSkin :.