خدا پشت پنجره ایستاده است.

می خواهد بچه ها را به ماهیگیری ببرد؛ ولی مادربزرگ گفت : ((متاسفانه برای درست کردن شام به کمک سالی احتیاج دارم.)) سالی لبخندی زد و گفت :(( نگران

نباشید، چون جانی به من گفته می خواهد کمک کند .)) و زیر لب به جانی گفت ((اردک یادت هست؟)) آنروز سالی به ماهیگیری رفت و جانی در تهیه شام کمک کرد .

چند روزی به همین منوال گذشت و جانی مجبور بود علاوه بر کارهای خودش، کارهای سالی را هم انجام بدهد، تا اینکه نتوانست تحمل کند و رفت پیش مادربزرگش و

همه چیز را اعتراف کرد . مادربزرگ لبخندی زد و او را در آغوش گرفت و گفت :((عزیز دلم، می دانم چه شده. من آن وقت پشت پنجره بودم و همه چیز را دیدم . چون

خیلی دوستت دارم، همان موقع بخشیدمت . فقط می خواستم ببینم تا کی می خواهی به سالی اجازه بدهی به خاطر یک اشتباه،تو را به خدمت خودش بگیرد .))


گذشته شما هر چه باشد، هر کاری کرده باشید، هر کاری که شیطان دائم آن را به رختان بکشد (دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هر چه

باشد باید بدانید خدا پشت پنجره ایستاده بوده و همه چیز را دیده است . همه زندگی تان، همه کارهای تان را دیده، او می خواهد شما بدانید دوست تان دارد و شما را

بخشیده است . فقط می خواهد ببیند تا چه وقت به شیطان اجازه می دهید به خاطر آن کارها شما را به خدمت بگیرد!


بهترین چیز درباره خدا این این است که هر وقت از او طلب بخشش کنید، نه فقط می بخشد، بلکه فراموش هم می کند . همیشه به خاطر داشته باشید:

((خدا پشت پنجره ایستاده است .))


نظرات شما عزیزان:

احسان
ساعت13:26---4 آذر 1392
وری نایس

خسرو
ساعت21:42---2 آذر 1392
تقدیم به ابجی خوبم
پاسخ:ممنون از حضور گرمتون.همیشه به وبم سر بزنید و نظر بدید لطفا


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:خدا,پنجره, | 19:52 | نویسنده : مریم |

.: Weblog Themes By BlackSkin :.